میدانند نوعی زاویه بندی با رهبران اصلی این جنبش پیدا کردهاند. گذشته از وجود یا عدم وجود این زاویه بندی، باید به آسیب جدی تاکتیکهای
چندگانه و ایجاد سردرگمی در میان مردم اشاره نمود. به عنوان مثال میرحسین موسوی، در سخنان اخیر خود از مردم خواسته بود تا با آنچه او از آن به «هویت واقعی» تعبیر کرده بود به میدان بیایند. این «هویت واقعی» همان سبزپوش به میدان آمدن بود که با منطق سیاسی جنبش سبز هم مطابقت داشت. اما به خاطر سعی و خطاهای عدهای فعال دنیای مجازی و دور از فضای واقعی جامعه ایران جمعیت سبزپوش میلیونی دیروز در میان سایر راهپیمایان جذب شد و به چشم نیامد و فرصت سوء استفاده از این ماجرا را برای رسانههای حامی کودتا فراهم کرد.
اما آیا این تمرکز بر روی مواضع سه رهبر فعلی جنبش به معنای حذف یا نادیده گرفتن دیگر پیشروان است؟ پاسخ به این سوال منفی است. تبعیت از سه رهبر اصلی جنبش که با در نظر گرفتن ظرفیتهای موجود داخل کشور، اعلام موضع میکنند به تداوم و بقای هدفمند جنبش کمک میکند. دیگران همواره حق نظردهی و اعلام موضع را دارند. تنها چیزی که در این میان باید از آن کناره گرفت ادعای رهبری جنبش از سوی پیشروان این جریان است. یک جریان سیاسی- اجتماعی برای بقای خود نیاز به ساماندهی دارد و این ساماندهی همچنان که نیازمند همفکری با بزرگان آن جریان سیاسی است نیازمند نظم و دوری جستن از چندگانگی نیز هست. بسیاری از حامیان جنبش سبز ممکن است بر اساس حقی که دارند مواضع شخصی خود را در مورد امر سیاست و دین و فرهنگ بیان نمایند اما وقتی رهبران اصلی از پیشروان یک جریان تفکیک شده باشند، اظهار نظر یک شخص واحد باعث سلب اعتماد از یک جریان مردمی نمیشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر