در روزهایی که گذشت سیل حوادث ایران چنان شتابی بر خود گرفت که تضاد های بسیاری را منجر شد. در پی اعلان خبر ناگهانی اعدام ۵ زندانی سیاسی دیگر در سحرگاهان یکشنبه ۹ اردیبهشت موجی از خشم ارکان رژیم خونخوار جمهوری جهل اسلامی را به لرزه در آورد. در خارج از کشور بسیاری از سفارتخانه های رژیم از اولین ساعتها مورد تعرض قرار گرفت و موجی از تقبیح و مخالفتهای بینالمللی را به همراه داشت.................
چوب دو سر طلای اصلاح طلبی
در روزهایی که گذشت سیل حوادث ایران چنان شتابی بر خود گرفت که تضاد های بسیاری را منجر شد. در پی اعلان خبر ناگهانی اعدام ۵ زندانی سیاسی دیگر در سحرگاهان یکشنبه ۹ اردیبهشت موجی از خشم ارکان رژیم خونخوار جمهوری جهل اسلامی را به لرزه در آورد. در خارج از کشور بسیاری از سفارتخانه های رژیم از اولین ساعتها مورد تعرض قرار گرفت و موجی از تقبیح و مخالفتهای بینالمللی را به همراه داشت. در داخل هم کردستان زخم خورده یکپارچه و به فراخوان تقریبا تمامی جناح ها و گروه بندیها فارغ از اختلافات نظری اعلام اعتصاب عمومی کرد و قدرت همبستگی مردمی و امکان حرکت در سطح وسیع را به نمایش گذاشت. در این میان اصلاح طلبان جنبش سبز هم کمابیش با تاخیر به ابراز نظر پرداختند. در حالی که اصلاح طلبان هوادار بیانیه موسوی را شدیداللحن و محکم توصیف میکردند، خود جناب مهندس تلاشش بر این بود که هزینه ها را تا آنجا که میشود کم کند. در فرازی از بیانیه ش اشاره میکند که قوه قضاییه از مسیر مردم خارج شده( گویی آنکه هرگز در این مسیر بوده است!). در جایی دیگر از حواشی تردید برانگیز پیرامون این اعدامها میگوید و در آخر هم با پرسیدن اینکه عدل علویشان کجا رفته بگمان بیانیه کوتاهش را به پایان میبرد. کروبی هم از غم انگیز بودن این وقایع میگوید و فریاد واا سلاما بلند میکند که مملکتی که حواریونش غلامحسین الهام باشد باید فاتحهٔ اسلامش را خواند.
این بیانیه ها از همان بدو انتشار عکسالعمل بسیاری از دوستان رادیکال را در فضای مجازی به دنبال داشت. کوتاه و مفصل این نوشتارها هر کدام بسهم خویش تلاش بر افشای محتوی و پیام این بیانیهها پرداختند. سبز های اصلاح طلب نیز بیکار ننشستند و اینجا و آنجا دوباره از جنبش رادیکال "عوضیها" نالیدند، از تند روی ما گفتند و اینکه چرا این حرکت "تند" موسوی و شرکایش را دست کم گرفته ایم. از سویی دیگر اخبار را پر کرده اند از خطر قریب الوقوع بودن دستگیری "سران" جنبش سبز بخاطر موضع گیری هایشان در قبال اعدام های اخیر. در این میان اعتصاب سراسری کردستان بدون استفاده از "ظرفیت های" جنبش سبز علامت سوال بزرگی را در اذهان بوجود آورده است که چرایی این چانه زنیهای بی خاصیت سبزهای اصلاح طلب را بطور جدی به چالش کشیده است. جوابهایی که هرگز یافت شدنی نخواهند بود چرا که سقف مطالبات این دسته را نه کف مبارزات مردمی در عرصه اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی، که معادلات درون حکومتی از یار کشی های سران قبلی و فعلی نظام تعیین میکند.
این از یکسو عدم همخوانی و همسویی خواسته های این جناح را با جنبش انقلابی حاضر با ر دیگر به عیان میگذرد، از سویی "سران" را در آچمز سیاسی قرار داده است که ربط مستقیم به نوع برخورد حاکمین فعلی با این قضایا دارد. عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران و جانشین مرتضوی جنایت کار در آخرین مصاحبه خود خطاب به موسوی میپرسد:
" کسانی که مدعی پیروی از خط امام هستند، چگونه میتوانند آموزه های ایشان را که ایستادهگی در برابر گروههای معاند بود، را فراموش کنند"
تا اینجای قضیه را آقای موسوی و پیروانش میتوانند مانند همیشه با توجیهاتی که تا بحال از آن استفاده میکردند ایجاد شبهه کنند که آیا در این مسابقهٔ بندگی و بردگی از "امام راحل شان" چه کسی با سابقه تر و یا "متعهد تر"بوده است. به فراز دیگری از سخنان جعفری دولت آبادی توجه کنیم:
" در همان سالهایی که اعدام هایی بر اساس حکم حضرت امام علیه منافقین صورت گرفت، ایشان نخست وزیر بود. اگر چنین ادعایی دارد، چگونه در آن زمان خدمت کرد؟......................
هر چند که این فراز سخنان این جنایتکار اولین اقرار مستقیم مسئولین جمهوری خون و جنایت به کشتار وقیحانه تابستان ۶۷ فرزندان ایران بود، اما اشاره به گذشته ایست که نه فقط برگی از دفتر تاریخ است که نشان از واقعیاتیست که تا تسویه حساب مستقیم جناب موسوی و همپالگیهایش با این گذشته سیاه هرگز زدوده نخواهد شد. اشاره جعفری به اینکه حکم حکومتی که خمینی جنایتکار بعنوان ولی فقیه برای کشتار فرزندان آگاه ایران صادر کرده مافوق تمامی قانون هاست و خود موسوی هم خوب بدان وقف است فقط یاد آوری تاریخ با ایشان نیست، بلکه ایما و اشاره ایست بدانکه اگر از محتوی پرونده با خبر نیستی نمیتوانی بدانی که آیا در اینجا هم حکم حکومتی ولی فقیه حاضر بوده یا نه!! اگر بوده که خوب چیز جدیدی نیست و خودت هم از قبل تجربهٔ آن را داری. در پایان هم ایشان اشاره میکند به اسلامی و قرآنی بودن این نظام که آدرس مستقیم به دلیل و براهن اصلی قتل عامهای دگر اندیشان در این سالها بوده است.
مجموعه این مطالب را که در نظر بگیریم این باید میخ پایانی به تابوت شکسته اصلاح طلبی باشد. ظرفیت هایی که برای قانون اساسیشان و رفرم و اصلاح از آن دم میزدند در همین فلسفه بافی که شالوده اصلی این نظام را تشکیل داده خلاصه میشود.اینکه در یک نظام الهی و قرآنی و اسلامی جایی برای این "دمکرات منشی ها" خدایشان منظور نکرده و هر قانونی که به منزلت ولایت فقیه احترام بگذارد اساسا اصلاح پذیر نیست. امید که اینبار کسانی که هنوز ته دلشان گوشهای به این عافیت طلبی های مزورانه خوش بود، تجربهٔ کردستان قهرمان را سر مشق خود قرار داده و با در هم شکستن این ترمز حرکت بر حقشان طومار جمهوری جنایت و خون اسلامی را یکبار برای همیشه در هم
منبع :http://www.khodnevis.org
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر